همه همین کار را می کنند؟ الان دیگر همه همین طوریند. روزی چند بار این جمله را می شنوید؟ سوپری سر محل جلوی چشمانم جنس را در پستوی مغازه می گذارد به امید گران شدن بیشتر، می گویم آقا این کار دزدی ست، زل می زند توی چشمانم و جوری نگاهم می کند انگار از جای دیگری آمده ام یا دیوانه ام و بعد خیلی خونسرد می گوید همه اینکار را می کنند.
می روم اداره، کارم راه نمی افتد، آبدارچی دم گوشم می گوید سرکیسه را شل کنی حل می شود، می گویم رشوه یعنی دزدی محترمانه، صد سال می خواهم کارم با یک کار غلط راه نیفتد، جوری نگاهم می کند که به خودم شک می کنم، نکند چیزی در صورتم است و خودم خبر ندارم به در شیشه ای زل می زنم و صورتم را چک می کنم، آبدارچی که همچنان محو حرکات من است می گوید نمی خواهی رشوه بدهی پارتی پیدا کن، می گویم پارتی من خداست. وظیفه یک کارمند رسیدگی به کار من است و باز آبدارچی طوری نگاهم می کند که انگار به یک مریخی نگاه می کند. می گوید خود دانی اما الان دیگر همین طوری ست و همه همین کار را می کنند.
پسری یا دختری چندین و چند دختر یا پسر را سرکار می گذارد، احساسشان را به بازی می گیرد و گویی بهترین تفریح دنیا را گیر آورده است، پشت تلفن هرهر می خندد و دلش غنج می رود و وقتی می گویی گناه دارد، یکجوری نگاه می کند که انگار به یک امل عقب مانده نگاه می کند و می گوید دیگر اینجور چیزها عادی ست. و بخواهم بگویم و نمونه ها بیاورم می شود یک کتاب اندازه ی هزار و یک شب.
قران کتاب داستان نیست، هزار و یک شب نیست که قصه بگوید برای خواب شبانگاهیت. آری قران قصه می گوید اما فقط نمونه می آورد تا فردا تو نگویی همه همینطور هستند، همه همین کار را می کنند. لوط نبی داستانی دارد بس شنیدنی. لوط در جامعه ای می زیست که همه در گناه غرق بودند. او همرنگ جماعت نشد، او نگفت چون همه اینکار را می کنند پس اینکار مجاز است. ( لوط همراه دو دخترش پیش از آمدن عذاب از شهر خارج شدند و به سرزمینی که ابراهیم در آنجا ساکن بود هجرت کرد. لوط دارای دو دختر به نام رتبا و رعورا بود که قبل از وقوع عذاب به همراه پدر از شهر خارج شدند. آفرینش و تاریخ، مقدسی). یک جامعه و سه تن بر این جامعه، پس همه ملاک نیستند، هر کسی به تنهایی ملاک اعمال خویش است.
در قران 27 بار نام حضرت لوط علیه السلام آمده است و او را به عنوان یکی از پیامبران و صالحان خوانده که در برابر قوم سرکش و شهوت پرستی قرار داشت و آنها را به آیین حضرت ابراهیم علیه السلام فرا می خواند ولی آنها از اطاعت دستورهای او سرپیچی می کردند. 27 بار گفتن یعنی 27 بار یادآوری اینکه می شود در جامعه ای که همه رفتار غلط دارند درست رفتار کرد، 27 بار یعنی می شود مثل همه نبود. 27 بار یعنی 27 بار شنیده ای پس باید 27 بار پاسخگو باشی و این یعنی اتمام حجت...